سردرگم و غریبانه

متو نی برگرفته از درونی خسته و تنها

سردرگم و غریبانه

متو نی برگرفته از درونی خسته و تنها

وصف وصال در فراق یار

هیچ وقت یارای گفتن کلمات درهم ریخته ی دلم را به تو نخواهم دا شت.

 

که برق نگاه جادوئیت دل به زیر خروارها خاک نشسته ام را چطور بیرون کشید. 

 

و گلستانی از گلهای پریشان به قلبم بخشید. 

 

هیچ وقت به تو نخواهم گفت , که با دل من چه کردی.  

 

کاری کردی تا به وسعت گیتی تو را عاشقانه دوست داشته باشم. 

 

هیچ وقت به تو نخواهم گفت , بی وفایی , سنگدلی , خودخواهی, و  

 

از آزار و محنت دوست داشتنم بی خبری. و حال پریشانم را نمی فهمی. 

 

هرگز به خود نخواهم گفت , که یک خواب بودی. و از دیده گانم زود رخت بربستی. 

 

تا همه ی رویاها و آرزوهایم به یکجا بر خاک نابودی بنشینند. 

 

 هرگز به تو و قلب سرگشته ام نخواهم گفت, که این عشق ... 

 

 وصالی ندارد. دیداری ندارد. 

 

 بدان ای یار , گر قرار باشد فرسنگهای زیادی از صحرای مجنون را طی کنم.

 

گر بنا باشد مدتهای مدید سخره های کوه فرهاد را بکنم.

 

تا یک لحظه به دیدارت شاد باشم

  

پای مجنون را به پا خواهم گرفت. و تیشه ی فرهاد را به دست خواهم گرفت.

 

 تا بدانی که عشقت تا به ابد مرا پا به پای خود خواهد کشید.

  

لیکن گر به دیدار نور چشمانت شاد نگشتم, نوشته هایم را بسوزان.

 

و خاکسترش را به ته اقیانوسها بفرست, تا دگر اثری از عشق نا به فرجامم باقی نماند...

نظرات 3 + ارسال نظر
ROSI دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:24 ب.ظ

خوشحالم که دوباره شروع به نوشتن کردی

ازنظرمن نوشته هات خیلی خوندنی تر از وبلاگ هایی هست که زیاد می نویسند وبازدید کننده هم زیاد دارند ولی حیف که خودت دیر به دیر وبلاگت و گردگیری می کنی !!!!!

ممنون رسی خانم لطف دارین

بی نام و نشان... پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:21 ق.ظ

انگار حرف دل است حرفی از ته دل...

مونا دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 ب.ظ

وقتی نوشته هاتو می خونم انگار که یجورایی دل من این حرفارو می خواسته بگه!

چۆن دردامۆن یه جۆرایی مسل همه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد