به نام ان یگانه سپیدی که انور سپیدان عالم از بهر اوست.به نام ان یگانه دل ذره ی جوشان
عشق که شکاف سینه ام را شکافت وقطره خونی از آن جاریساخت تا با آن بنویسم بی تو
هرگز.به نام آن تک و تنها نسیمی که پروای از پرواز کبوتران خسته ی محبت را از هم گسیخت
تا پرنده ی خوشبال عشقم در هوای تو به پرواز در آید.بی نام و نشان از آن یگانه رهگذر شهر
عشق ربوده ی دیده ی هجر, مدام خویش را درتکاپوی گمشده ام می بینم, گمشده ای که هرگز او
را نیافتم.زندگی خطابم با توست. همچنان منتظر دری هستم به روی عاطفه تا آن را تند در آغوش
بفشارم.