بارون عشقم شدی ای یار من,,,مونس قلب و دل غمخوار من
من ندارم طاقت دوری عزیزم ,,, با تو گشته ارغوان رویای من
در فراق شهر تو تنها شدم ,,, من ز موج عشق تو احیا شدم
جا نماز عشق من مژگان تو ,,, قبله گاه عشق من چشمان تو
کس نداند حال من بی تو چه حال است ,,, کس نداند یار تو بی تو چه خوار است
گر بیائی جان من جانان من ,,, سر نهم بر سینه ات باران من
گر گلستانت مرا یارا شود ,,, بوسه ام گل بوسه ی لعل تو را جویا شود
در فراق شهر تو تنها شدم ,,, من ز موج عشق تو احیا شدم
به گل گفتم ز دل پریشان و نالان زگلبرگ شنیدم زبهار همیشه گریان
هم سفر با غرش وتندر ابرهای سیاه شنیدم سلام عشق ز اشک لرزان باران
ستایش باغ دلم به باران چه زیباست چکیدن قطرات باران زگلبرگ قلبم چه گیراست
روزگارانی اسیر برف و بوران جدائیت بودم سر اغاز پیوند تو باران به قلبم چه دیباست
خواهم به چشم ارغوانت سفری کنم به خط ابروی کمانت نظری کنم
به قطره اشک سرم الودچکیده از چشمت بارها نظر هر دو دیدگانم را سپری کنم
چه زیبا و قشنگ است. سوار بر اسب خوش یال و سفید امید / مدام گل های ارزو رو چیدن
چه گیرا و دل چسب است ملاقات دو گل بارون زده ی خیس عاشق به زیر رگبار باران .
نه شکوه ای نه گلایه ای نه نومیدی / رخنه ای در دل ها ندارد. در مرام پاک یاران .
چه زیبا و ترسناک است / آبشاران . که همچو مجنون به لیلی پاکی و زلالیش سرازیر است و
بی پایان .
سرآغازم تو نبودی و لیکن پایانم تویی. شروعم تو بودی ولی پایان شروعم تو نیستی .
چون با تو پایانی ندارم.
ز بهر عاشقی دل سپردن خطا نیست ز بهر دل دادگی جدا شدن روا نیست
به که گویم ز چه گویم زین کهنه کلام ز بهر تو ای یار , ز جان دادن ابا نیست
مستی چشمان زیبای یار را بها نیست دوری یار زیبا رو را دوا نیست
به ساقر کشان جام لم یزل قسم نبود برق زیبای چشمانت مرا شفا نیست
سیاهی خال گونه ات چه زیباست ناز و کرشمه ات بسان دیباست
اشک چشمانت همچو قطره ی شبنم جاری شدنش بر روی گونه ات چه گیراست
ز درگه عشقت خواهم گذری کنم ز شنیدن سلام لبت , لذت سپری کنم
ز هر چه که دار و ندارم حذری کنم همه را فدای تو , به چشمت نظری کنم
خدایا گر به آغوش عشق پناه آوردن گناه است
پس گناه کردن دل عاشقان را پناه است
گر لب بر لب یار دوختن گناه است
پس ببندم لب بر لب یار که خرسندیم را پناه است
گر گم شدن در زلف پریشان یار حرام است
پس روم اندرون موی پریشان یار , چونکه کرام است
گر چشم دوختن به ابروی کمان یار حرام است
پس بهر چه آفریدی لابد ز بهر ما حرام است
خدایا از ازل تا ابد عشق هر که را بدادی
از ازل تا به حال ز عشق , جز غمش ما را ندادی
گستاخی قلب شکسته ام را ببخش ای خدایا
که هر چه نعمت است , به جز مهر یار به ما بدادی
شکوه ام را به ناشکری مپندار ای خدایا
که من خدایی چون تو دارم و تو چون خود نداری
گر به ناقوس دل پریشانم چنگی زنم خدایا
به صدای خسته ی ناقوس قلبم دریایی از عشق عطا بداری
ز صبوی می عشقت جرعه ای نوشم خدایا
که به صداقت ناله های قلبم , باور و ایمان بداری
به سخنانم جامه ای از عصیان مپوشان خدایا
گر باز کنم قلبم را به رویت, به نور ایمانم صدها آفرین بداری